
کسی که برایت آرامش بیاورد..
مستحق ستایش است..
انسانها را در زیستن بشناس..
نه در گفتن
در گفتار همه آراسته اند
کوروش می گوید زیستن با کسی که دوستش نداری و نبودن با کسی که دوستش داری همه اش رنج است،
پس اگر همچون خود نیافتی مثل خدا بلا تشبیه تنها باش..
و
اگر یافتی آنرا چنان حافظ باش که گویا جزئی از وجود توست...!!
و
تو همانی که من یافتم باشد که بتوانم حافظت باشم احسانم...مهربانم..
برچسبها:

برای مهربانترینم..
برای بارانم..برای نور چشمانم،احسانم.
ای مهربان تر از برگ ،در بوسه های باران
بیداری_ستاره،در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازآ که در هوایت خاموشی _جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ _کوه ساران
گفتی :به روزگاران مهری نشسته بر دل..گفتم:
بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی زحد رفت،ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان،سرخیل شرمساران
وین نغمه ی محبت ،بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران.
محمدرضا شفیعی کدکنی
برچسبها:

برچسبها:

یاهو
سلام احسانم..
بعد از مدتها ..بعد از بحرانهای فراوون برای جفتمون من باز هم اینجا هستم...
حسی که با اومدنم به اینجا بهم دست میده آرامشه..
نمیدونم چون حس میکنم تو خونه ی خودمم..یه جایی هستم که پر از خیال_تو هست...
یه جایی که میتونم حرف دلمو بزنم..بدون توقف بدون اینکه کلامم کوتاه بشه و از تو خجالت بکشم..
امشبم اینجام چون درونم پر از حرفه...
دلم میخواد باهات حرف بزنم و تو بنشینی و نگام کنی...بنشینی و بشنویم..
میدونم از طولانی شدن کلام چنذان خوشت نمیاد پس الان هم زیاد نمیخوام اطاله ی کلام کنم،
راستش اینروزها بینمون چیزهایی گذشته که از وحدتمون کاسته و شاید گاه تو رو به شک انداخته درباره من..
نمیدونم گاهی زبانم قاصر میشه از بیان انچه در دلمه..حرفای زیادی زدیم بخاطر فشارهای بیرونی تصمیم به این شد که تنها دو دوست باشیم...
دو دوست ساده..اما احسان.
این برام سخت ترین اتفاق ممکنه..نمیتونم محبتی که بهت دارم رو پنهان کنم ، این رو ازم نخواه...
نمیتونم از عشقم عبور کنم..
باهات حرف زدم..میخوام اینجا هم بگم ...من دوستت نیستم ..
من شیرینه تو...
کسی هستم که میخوام با تمام مشکلات باز کنارت باشم با تمام فشارهایی که شاید روی جفتمون باشه چون دوستت دارم احسان ازم نخواه نقش خواهرت رو بازی کنم..
ازم نخواه که دوست داشتنت رو کتمان کنم..
اگر یک کلام بهم بگی برو از زندگیم اگر بگی نمیخوام حضورتو ..میرم..چون تو ازم خواستی
اما نخواه که فیلم بازی کنم
کنارم باش...
نمیدونم توی دنیا چه چیزی ارزشمندتر از دوست داشتنه..
این عشق رو از من و خودت نگیر...بگذار کنار هم باشیم..همه ی ادمهای روی زمین فرضت تجربه ی این حس رو ندارن اما ما داشتیم پس همدیگرو از دست ندیم..
این احساس رو که ودیعه ی الهیه از دست ندیم..
بی نهایت دوستت دارم..تا همیشه ...تا زمانی ک زندم دوستت دارم و نمیخوام و نمیتونم فراموشت کنم
تو احسان_همیشه ی منی..مرد مهربان_من...
برچسبها:

آن لب که چو جان ماست ،دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب می آمد
رهی معیری
برچسبها:

آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
سلام...
اسمش نامه هست یا دلنوشته های این شبهای دلتنگی_ من،
نمیدونم...
هرچی که هست حقیقته بی کم و کاست..
انگار پاییزی بودن این شبها مزید بر علت شده ...
علت، در زبان فارسی اصیل به معنای بیماریست و حالا شاید به معنای تام کلمه یعنی کاستی، نقص..
یعنی جای خالی ،مثله یه قاب وقتی از روی دیوار برش میداری اما انقدر روی اون دیوار خوش نشسته بوده که هروقت نگاهت به نگاه دیوار میفته هم جای قاب،خالیه هم دیوار لخت و بی کس...
نه که تو قاب باشی و من دیوار نه...اما تا به دلم نگاه میکنم جای تو خالیست ،خوش نشستی به دلم و صبر رو ربودی..،
نه که نباشی..نه که از یاد رفته باشی ..نه ..
اما توی دلم خالی شده...دنبالت میگردم ..توی آشپزخونه..توی هال و پذیرایی و این جستجو مسخره ترین کار دنیای اینروزای منه..
کاش میدونستی که چقدر دلتنگی سخته..
کاش میدونستی نگه داشتن حرفها واشکها جلوی بقیه چقدر طاقت فرساست..
و ای کاش میدونستی سنگین ترین بار دنیا که عشق_ تو باشه ،حملش چقدر دشوار__
بگذریم..
این نیز میگذره..آیه ی یآس نمیخونم...
خوب میدونی همیشه فکر میکنم راهی هست..راه حلی هست..
و ما آدمها مدبر تر از اینحرفهایم که بیچاره بشیم..مگه اینکه..
مگه اینکه دچار بشیم..به قول سهراب که میگفت:
دچار یعنی
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی
وانگار من ماهی_تو شدم دریای بیکرانم..
ازین خشکسالی حضورت بکاه...ماهی که بی آب بشه جان میده..به لحظه ای ..به چشم بر هم زدنی..
حق پناهت
یاعلی.

برچسبها:

سلام احسانم...
سخنی نیست...
آنقدر ناتوانم برای بیان حس و حالم در این لحظه ،
که ترجیح میدم سخنی نگم و واژه ها رو رها کنم ..
گاهی سکوت بیشترین میزان، واژه و معنا رو میان دو نفر رد بدل میکنه..
بی شک میشنویم و میخوانیم ..نگفته و ننوشته...
حق پناهت.
برچسبها:

یا امام رضا ...
پرونده ی گناه مرا کم مرور کن..
آقا خودم به حال خودم گریه میکنم...
برچسبها:
____1.jpg)
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...
سلام احسانم...
بعد از یه وقفه دوباره آمدم اینجا تا رودروی چشمهات باهات چند لحظه ای رو حرف بزنم و همدیگرو بشنویم...
این لحظه ها که دارم برات این واژه ها رو به یادگار میگذارم ..گوشم به تلاوت قرآن از حرم امام_مهربانی ها ،علی بن موسی الرضاست...
نمیدونی چه حس و حالی دارم...
دلم بدجور هوایی آقا شده...
آرزومه برم پابوسشون،برم به آستان ملک پاسبانشون...
قسمت نشده هنوز ..کاش خودشون بطلبنمون...
کلی آرزو و حاجت دارم که فقط میتونم به خدا و امام رضا بگم..
میگن امام رضا خیلی مهربونن،شک ندارم ،همیشه دیدم مهربونیاشونو..
کاش با من قهر نباشن ...
یه جایی خوندم که نوشته بود فاصله تا حرم آقا یه سلام و دل_شکستست..
پس از همین راه دور سلام میکنم به ایشون و ارادتمو به آستانشون تقدیم میکنم..
دلم شکستست و مرحمش فقط نگاه و شفاعت آقامون_....
ازشون خواستم ..قسمتمون کنن با هم بریم پابوسشون...
ازشون خواستم عاقبت بخیریمون رو..
که بین من و تو همیشه ..همیشه ...همیشه مهر باشه و مهر..
خودشون از دلم خبر دارن....سپردم به ایشون..
امروز روی سخنم بیشتر با امام رضا بود تا تو احسانم..البته میدونم توام خودت مریدشونی..
امشبم شب_میلاد_آقاست...
یکدنیا التماس دعا دارم ازت عزیزم..
ان شاءالله سعادتمند باشی همیشه..
بی نهایت دوستت دارم
یا علی.
برچسبها:

سلام احسانم..
حالم عجیبه امشب...
نمیدونم..تو که کنارم نیستی ..تو که حضورت کم میشه دلگیر میشم و امشب زیاد کنارم نبودی..
سری زدم به وبلاگ خواهر_نازنینت...
خواهری که ایمان دارم به ایمانش و مطمین هستم خانوم دلپاک و بسیار با خدایی هستن که چنین زندگی و فرزندی خداوند بهشون عطا کرده ،
ان شاء الله سالیان دراز خوشبختیشون ادامه داشته باشه و تو شاهد شادمانی هاشون باشی..
احسان خیلی جالب بود خودت خوب میدونی که چقدر خواهر زادت برام عزیز و ارزشمنده و دوستش دارم...
نمیدونم چه حسیه..اما امشب بعد از دیدن وبلاگ خواهرت ...
یه لحظه دلم گرفت... نه از روی ناراحتی نه،
شاید بشه گفت،
به خواهر_نازنینت غبطه خوردم،
خوب خواهرت یک سال از من کوچکتره اما الان فرزندی به این نازنینی در دامانش داره پرورده میشه..
احسان نمیدونم...
خوب بودما اما یهو بغض کردم...
یجور حس_تنهایی عمیق بهم دست داد...کاش بودی الان کنارم و آرامم میکردی..
احسان،واقعا ها..سرنوشت ماها چی میشه؟
آیا ما هم میتونیم چنین عواطف و احساساتی رو تجربه کنیم؟
نمیدونم ..
ایکاش خدا روشون رو از من و تو برنگردونن و نگاهمون کنن...
واسه خدا تعیین تکلیف نمیکنم...
صلاح و مصلحت_همه ی امور به دست خودشون هست..
اما آرزوم اینه ..:
زندگی هیچ کس بدون عشق نباشه..
عشق به همسر
عشق به فرزند
عشق به خانواده..
خدا هیچ کس رو تنها نگذاره..
گردوی شما دوباره احساساتی شده ها..حسابی..
احسان دعاکن شیرینت یه روزی که زیاد دور نباشه طعم مادر شدن رو بچشه..
من همیشه عاشق بچه ها بودم از همون روزای بچگی ،
داستان مسجد وامامزاده رفتنامم که برات تعریف کردم وقتی کمتر از هفت سالم بود،
آرزومه یه مادر خوب بشم...
انقدر که فرزندم حافظ دین خدا باشه و به خلق خدام هرگز ظلمی نکنه...
خدا ازش راضی باشه و مروج مهربانی بشه..
بذار اون ته_ته_دلمم بگم..
راستش یه آرزوی بزرگ دیگم دارم..
بگم؟؟!!
آخه...!!
روم نمیشه اما اگه نگم میترکم..
آرزومه تو پدر بچم باشی.. فقط خودت،
چون میدونم پدر خوبی میشی و فرزند خوبی رو تربیت میکنی..
با خدا ،با فهم و شعورو کمالات و البته تربیت واقعی....
شکی تو این نیست که هیچ چیز توی این دو روز_دنیا ارزشمند تر از انسان بودن و دیندار واقعی بودن نیست..و توشه ی آخرت رو ساختن،
چقدر شیرینت حرف زد امشب ها ...
نمیدونم اما یه وقتایی انقده باهات حرف دارم بزنم که نگو،
این شکل مجازی _گفتگو هم باعث میشه راحت تر حرفامو بیان کنم،
همین آقا احسان_من..
و ..
و دیگه اینکه
خداوند خیلی بزرگ هست بی شک شنوای بندگانش هست و مستجاب الدعوه هم هست،
البته همانطور که خودشون میپسندند..
سخن کوتاه میکنم..
اوقاتت خوش لطیفانه ی من...
یا علی.
برچسبها:

آمار
وب سایت: